در این خاطره آمده است:
روز ورود امام ...همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانىِ بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چه ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت.
بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد نگرانیها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را (در فرودگاه)زیارت مىکردم ، ناگهان خستگى این چند ساله خارج شد. احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.
... امام عصر از بهشت زهرا رفتند به یک نقطهى نامعلومى و برادرانمان حالا به طور مشخص، آقاى ناطق نورى امام را در حقیقت ربودند و به یک مأمنى بردند که از ابراز احساسات مردم(فاصله بگیرند) و یک مقدار به امام استراحت بدهند. امام از شب قبلش که از پاریس حرکت کرده بودند تا دم غروب، دائماً در حال فشار کار و حضور بودند ویک لحظه هم استراحت نکرده بودند.
برگرفته از مصاحبه مطبوعاتی آیت الله خامنه ای در 24 دی 1362/ منبع: سایت khamenei.ir