به خدا گفتم خسته ام، گفت لاتنقطوا
من رحمه الله ، از رحمت خدا نا امید
نشوید.
گفتم، هیچ کس نمیدونه تو دلم
چی میگذره، گفت ان الله بین المرء و
قلبه، خدا حائل است میان انسان و
قلبش،
گفتم هیچ کس رو ندارم ، گفت
نحن اقرب الیه من حبل الورید ، از رگ
گردن به انسان نزدیکتریم.
گفتم ولی
انگار اصلا منو فراموش کردی ، گفت
فذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یادشما باشم...
919----936
بودن کشتی در آب خطرناک نیست...
اما بودن آب در کشتی خطر داره..!
بودن مؤمن در دنیا خطرناک نیست...
امابودن دنیا در قلب مؤمن خطر داره!
رضا سلطانی
متن های زیبای خودراجهت ارسال عمومی یا درج در وبلاگ سامانه پیامک ارسال نمائید.
200093337012656
ای که دل افسرده و غمینی و مضطرّ * و ای که تو را روزگار کرده مکدّر
خویش ز غم کن خلاص وگیر به اخلاص * رشتهای از چادر شفیعه محشر
بضعه خیر النّساء، صفیّه یزدان * معدن جود و کرم، عزیز پیمبر
گوهر بحر کمال و حشمت و عصمت * اختر برج حیا، سلیله حیدر
طاهره و پاک، همچو مریم عذرا * صاحب عزّ و شرف، حبیبه داور
مفخر قم عُشّ اهل بیت رسالت * شهر حدیث و محدّثین موقّر
منبع زهد و عفاف و دانش و بینش * مرکز ایمان و قدس و معرفت و فرّ
همچو پدر، قبله حوایج مردم * کارگشای بشر ز کهتر و مهتر
روضه او طور طالبان تجلّی * مهد کرامات و معجزات مکرّر
خاک درش توتیای چشم خلایق * بوی رواقش حیاتبخش و معطّر
حُرمت آن، همچو حُرمت حرم و بیت *حجر ومقام و صفا و زمزم و مشعر
مرقد پاکش مطاف عالی و دانی * خطّ ولایش، شعار اکبر و اصغر
صاحب این نعت واین صفات نکو کیست؟*حضرت معصومه دخت موسی جعفر
ای فلک رفعت و سپهر معالی * ای شرف دودمان ساقی کوثر
ای همه اسلاف تو اعاظم عالَم * حجّت و پیغمبر و امام و رهبر
«لطفی صافی» ز هول روز قیامت * سخت غمین و پریش باشد و مضطرّ
چـون پدر وچون برادرش به همـه عمر * بوده شما را مدیحخوان و ثناگر
چشم امّیدش بود به سوی شما باز * تا برهانیدش از جحیم مسعّر
بر قلب زینب ابر غم میبارد امشب
سوز دلش بوی مدینه دارد امشب
زینب ز ابر دیده میبارد ستاره
دارد به پیشانی بابایش نظاره
آرام بهرش سفره افطار چیند
در چشم او رخساره مادر بیند
این عالمه غیر معلم بی قرار است
آگه شده بابای او چشم انتظار است
آرامش او کرده زینب را پریشان
گوید پدر اینگونه قلبم را ملرزان
ای کاش من در کوچه سیلی خورده بودم
اینجا نبودم در مدینه مرده بودم
ای کوچههای کوفه از غربت بمیرید
بوسه ز پای رهبری مظلوم گیرید
ای خاک نخلستان ز رویش توشه بردار
خود را به زیر پای او آرام بگذار
مرغان عاشق راه مولا را بگیرید
او بی کس است امشب شما بهرش بمیرید
امشب علی مات جمالی لاله گون است
ذکر لبش »انا الیه راجعون« است
خانه نشین داغ زهرای نجیب است
دلخسته از نامردی شهری غریب است
محراب را چون پشت در گلگون نماید
بر شهر خونین او سر غربت بساید
بهر علی هنگامه پرواز گردید
تا که ز پا افتاد دستش باز گردید
هیئت نوجوانان صاحب الزمان(عج) برگزار می نماید:
زمان: پنجشنبه 26تیرماه ساعت 19
مکان:قم - خ امامزاده ابراهیم -ک33-پ6/1
یادبود مرحوم کریم آقایی
فرا رسیدن ایام شهادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را به همه شما شیعیان عزیز تسلیت عرض می نماییم.
امیدواریم که در این لیالی پرفیض قدر، دعاهای شما به استجابت برسد و ما را هم از دعای خیر خود فراموش نفرمایید.
یادمون باشه که برای فرج امام زمان(عج) و همچنین برطرف شدن مشکلات مسلمانان در سرتاسر جهان دعا کنیم.
به یاد شهدا و امام راحل عزیزمون باشیم و برای آمرزش گناهامون و آمرزش امواتمون دعا کنیم.
التماس دعا
آی شهیدا یه عمره دل من تنگه براتون
هنوزم توی گوشم می پیچه سوز صداتون
دلای شما با صفا بود
مسافر راه خدا بود
کبوتر کرب وبلا بود
پر از عطر شماست خاک مجنون
دو کوهه فکه چزابه کارون
آقام اقام آقام حسین ..............
ما تو دنیای خاکی اسیریم همرنگ مرداب
شما اما تو باغ بهشتید مهمون ارباب
با شما دلم پر می گیره
عاشقی را از سر می گیره
جا کناره دلبر میگیره
با علی اکبرهای خمینی
میشه دل خرج شور حسینی
آقام اقام آقام حسین ..............
با دلی کربلایی همیشه یار حسینیم
توی شب های هیات به یاد ماه خمینیم
ماییم و مسیر سعادت
در سایه سبز ولایت
تا لحظه سرخ شهادت
همیشه با ولایت می مونیم
از شکوه شهادت می خونیم
آقام اقام آقام حسین ..............
دلا چشم انتظار طلوع خورشید نوره
تشنه لحظه های زلال روز ظهوره
تو این شب های بی ستاره
دل عاشقا بی قراره
آسمون چشما می باره
زخمی درد و داغه صدامون
ندبه خون فراقه دلامون
عمری است و با عنایت تو گریه می کنم
تنها به قصد قربت تو گریه می کنم
عمری است و پای بیرق مشکی ِ روضه ها
در سایه سار رحمت تو گریه می کنم
گاهی ستاره می شوم و تا سپیده دم
در آسمان غربت تو گریه می کنم
قبرت که نیست دلخشوم از این که عاقبت
پایین پای هیئت تو گریه می کنم
آه ای ضریح گمشده بانوی بی نشان
در حسرت زیارت تو گریه میکنم
تا صبح و در حوالی دلتنگی بقیع
با بوی یاس تربت تو گریه می کنم
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزانشان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهستهتر
میبرید اسرار را، سر بستهتر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیلهی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفامتر
هستیام را میبرید، آرامتر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چارهای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکبترست
بعد از امشب روزم از شب، شبترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
علی انسانی