موقع وفاتش گریه می کرد.گفتند:شما دیگر چرا گریه می کنید؟پیامبر این همه از شما تعریف می کردند.دوبار حج به جا آوردید.سه بار تمام دارایی تان را با مستمندان تقسیم کردید..! فرمود:گریه من برای دوچیز است:
یکی هول قیامت و دیگری جدایی از دوستان
************************************
پرسیدند چرا با معاویه صلح کردی یا مذل المومنین!
فرمود:صلح کردم چون یار وفادار نداشتم.اگرنه همه در جنگ کشته می شدند.
تازه فهمیدند آنچه پیامبر گفته بود.روزی می رسد که حسن پسرم جان دو گروه از مسلمین را نجات می دهد.
************************************
صبر وبردباری امام از کوه ها هم بیشتر بود.مروان می گفت.سر سخت ترین دشمنانش.
************************************
شیعیان را دست وپا می بریدو به قتل می رساند.
توهین به علی(ع)بیشتر از همیشه شد.
دوست داران علی(ع)کافرشناخته شدند.مالشان غارت شد.خانه شان ویران وخودشان را شکنجه می کردند.
یزید ولیعهد معاویه شد.معاویه گفت بعد از صلح عهد خود را که با حسن بن علی(ع)بسته ام زیر پا می گذارم.
کتاب آفتاب غریب- مریم کریمی