پیامک های شما...

مرجع مطالب و پیامک های آموزنده

پیامک های شما...

مرجع مطالب و پیامک های آموزنده

و باز هم به انتظار یوسف زهرا(سلام الله علیها)

هیئت نوجوانان صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر گزار می نماید:



زمان:

پنج شنبه ۱۲بهمن 1391ساعت ۱۹:۳۰


مکان:

قم.خ امامزاده ابراهیم علیه السلام.ک12.فرعی سوم سمت راست


برنامه:

قرائت قرآن کریم.ختم صلوات.زیارت عاشورا.سخنرانی

نظرات 2 + ارسال نظر
نشریه جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:46

بانوی آیینه ها...و دل های شکسته...!

بی بی ، منم بهشتی کن! بهشت من امام رضاست.
می ایستم مقابل ایوان آیینه ، پایین پای تو.. تکه تکه ی دلم را میان هزاران قطعه آیینه پیدا می کنم. چطور بگویم!؟
اینجا می شود تو را میان هزاران تکه دل آیینه ای حس کرد.شنیده ام دل ِ شکسته خریدار دارد .
و تو اینجا چه خوب دل شکسته عاشقانت را پیوند می زنی. یعنی دل ِ پیوند زده هم خریداردارد؟!
...پا می گذارم به صحن عتیق. حال ایستاده ام مقابل ایوان طلا.عجب طلایی می شود صفای این دلِ تکّه شده.
به هر طرف می نگری چیزی جز زیبایی نمی بینی ، و تویی که به تماشا می نشینی زیبایی ضیافت اشک و دل را...
به رواق ها که پا می گذارم ، بیشتر به تو نزدیک می شوم.اصلا رواق یعنی محدوده ی نزدیک تر به تو...پرده ها را که کنار می روند ، دیگر دلی برایم نمی ماند.
تکه تکه اش فریاد می زند: عمّه ی سادات سلام علیک... روح عبادات سلام علیک...

سلامت که می دهم دستانم راحت تر بلند می شوند تا در میان همه ی خلأشان ، دل را ارزانی ات دارند. و من به این فکر می کنم که مگر می شود این همه دل عاشق ، خریدار نداشته باشد؟!

دست گل محمدی به شهر قم خوش آمدی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:48

امام رضا (ع) ، در اولین سال حضورشان در مرو ، نامه ای نوشتند و به یکی از غلامانشان دادند تا آن را به مدینه و به دست حضرت معصومه (س) بسپارد. نامه باید به سرعت می رسید به حضرت معصومه (سلام الله علیها). غلام بی معطلی راه افتاد ؛ در هیچ منزلی هم توقف نکرد.آقا فرموده بودند نامه را به سرعت برسان.چه نوشته شده بود در نامه -که بانو ، بلادرنگ روان شدند سوی برادر
-خدا می داند.
آقا جان! از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن.

و چه خوش درخشید مدال زرین ولایت پذیری بر گردن حضرتش.
چنین شد که کاروان 23 نفره حضرت معصومه(س) به سرپرستی هارون بن موسی
الکاظم عازم خراسان شد.صدای زنگ کاروان می پیچد در بیابان...
دشمنان اهل بیت (ع) ،اما، همیشه دندانهایشان تیز است برای دریدن؛همیشه گوش به زنگ اند.مگر فرصتی به چنگ آورند تا پرده ی حیا را بدرند و خاندان
عصمت و طهارت را داغ دار و خون به دل کنند.
کاروان که رسید به حوالی شهر ساوه ، شد آنچه نباید می شد.حمله کردند دشمنان در کمین نشسته؛ و 5 تن از برادران و جمعی از برادرزادگان بی بی را
شهید و عده ای دیگر را مجروح و اسیر کردند.
یک زن هم بانوی غریب ما را...به راستی آن زن به چه بهایی زهر آگین کرد طعام
حضرت را؟!
اهل قم که خبر ورود قافله ی اهل بیت (ع) به ایران را شنیده بودند، به پیشواز کاروان ، راه سفر پیش گرفته بودند ...اما حیف که دیر رسیدند و جز آلاله ی خونین دل فاطمی در آن لاله زار ، گلی نمانده بود . وقتی برای عرض ادب و تسلیت آن مصیبت عظیم، خدمت کریمه ی اهل بیت رسیدند ، حضرت معصومه (س) از قم نشان پرسیدند و فرمودند: مرا به قم ببرید. و از اجداد طاهریشان
روایت کردند که « قم مرکز شیعیان ماست .»
کاروان به همراه کریمه ی اهل بیت، با شکوه و جلال فراوان وارد قم شد و مورد استقبال گرم اهل قم قرار گرفت. آن بانوی مکرمه در مدرسه ی ستّیه در مکانی
که اکنون « بیت النور» خوانده می شود، ساکن شدند.
و پس از 17 روز عبادت و اشک و آه ، در قم به شهادت رسیدند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد